بهترین زمان عمر

  

 

دو روز به تولدم مانده بود. دو روز دیگر سی ساله می‎شدم و در رابطه با ورود به دهه جدیدی از زندگی‎ام احساس اضطراب می‎کردم و از اینکه بهترین سال‎های جوانی‎ام را پشت سر می‎گذاشتم‎، اندوهگین بودم‎.
    زندگی‎ام در حلقه‎ای تکراری افتاده بود. صبح‎ها به سرکار می‎رفتم‎. هفته‎ای سه بار به کلاس ورزشی‎ می‎رفتم و بعد به خانه بر می‎گشتم‎. دلخوشی مهمی در زندگی نداشتم و حالا احساس می‎کردم با ورود به‎ سی سالگی با جوانی‎ام وداع می‎کنم‎. همسایه‎ای هفتاد و نه ساله و بسیار سرحال و سرزنده داشتم که با دیدنش‎، متعجب می‎شدم‎. او بسیار شاد و بانشاط بود و روزی که در خیابان با هم روبه‎رو شدیم با دیدن‎ غم و اندوه در چهره‎ام پرسید: «جریان چیست‎؟ چرا این قدر گرفته هستی‎؟»
    به او گفتم که به خاطر ورود به دهه سه عمرم‎، احساس نگرانی می‎کنم و نمی‎دانم اگر به سن او برسم‎، چه حال و روزی پیدا می‎کنم‎. بعد پرسیدم‎: «ممکن است خواهش کنم به من بگویی بهترین زمان عمرت‎ کی بوده است‎؟»
    او بدون لحظه‎ای تردید پاسخ داد: «خوب اگر جواب فلسفی مرا به سؤال فلسفی‎ات می‎خواهی‎، خوب گوش کن‎».
    «زمانی که کودک بودم و پدر و مادرم از من مراقبت می‎کردند و هر چه می‎خواستم در اختیارم قرار می‎دادند، بهترین زمان عمرم بود. زمانی که وارد مدرسه شدم و چیزهایی را یاد گرفتم که امروز به دردم‎ می‎خورند، بهترین زمان عمرم بود. زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و اولین شغلم را پیدا کردم و اولین حقوقم را گرفتم‎، بهترین زمان عمرم بود. زمانی که با همسرم آشنا شدم‎، به او دل باختم و با او ازدواج کردم‎، بهترین زمان عمرم بود. زمانی که اولین فرزندمان به دنیا آمد و خوشبختی را با تمام وجود حس کردم‎، بهترین زمان عمرم بود. زمانی که همسرم بیمار شد و با تمام وجود از او پرستاری کردم تا بهبود یافت‎، بهترین زمان عمرم بود. زمانی که فرزندان بعدی‎مان به دنیا آمدند و خانواده بزرگی شدیم‎، بهترین زمان عمرم بود. زمانی که بزرگ شدن فرزندانم و خوشبختی‎شان را دیدم‎، بهترین زمان عمرم بود.
    و حالا که هفتاد و نه سال دارم و احساس سلامتی می‎کنم و هنوز عاشقانه همسرم را دوست دارم‎، بهترین زمان عمرم است‎!»

نظرات 10 + ارسال نظر
قلی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام خاله...چطوری خاله؟....خوش میگذره خاله؟؟؟
داستانت خیلی جالب بود...من تصدیق میکنم....
ببین تو که لالایی بلدی واسه چی خوابت نمیبره؟
بازم میام...بقول عمو نمکی توام بیا...بگو اونم بیاد...اصلا همتون بیاین

هانی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:48 ب.ظ

سلام استاد مرسی استاد سعی می کنم خوش بگذره استاد
من اینا رو برای تو و اونو و همتون زدم
من خودم بلدم
گفته باشمممممممم

قلی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:01 ب.ظ

واسه من زدی؟من که خودم استادم....
ما بلتیم....تو برو خود را ساز....تو مایه های برو ز کارت عموووووو....یاد ستوان دوممون بخیر...زنده اس هنوز؟

آره استادی ولی استاد بی عمل هه هه
مثل زنبور بی عسل
ولی خوب یه نفر هست خیلی استاده
اسمش ریراس
مگه نه؟؟؟

ریرا چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:43 ب.ظ

های..
چه دل خجسته ای داشته این پیرمرده..!!
بگو بیاد پیش من تا براش نعنی کنم بهترین زمان عمرو...

سلام مهندس آره دیگه این پیرمرده مشهدی بوده یه مدت شاگرد تو بوده فکر کنم حالا مدت تحصیلشو نمی دونم ولی گویا حسابی از بیانات گوهر بارتون مستفیض شده.

امین پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام سلام سلام

به به ... میبینم که هانی جان هم به سبک قلی خان ٬ رو به نکات ظریف و لطیف فلسفی آوردن و ملتی رو انگشت در دهان ٬ به حال خویش رها نمودند !

راستش رو بخوای ٬ وقتی پستت رو خوندم برای چند لحظه ماتم برد .. بابا تاثیرگذار ٬ بابا طلسم ٬ بابا این کاره !!

مطلب بسیار خوبی بود عزیزم .. به خاطر حسن انتخاب این پستت ٬ تبریکات حقیر رو پذیرا بااااش .. بگیر که داره میااااااااد ... ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژ

یا حق

سلاممممممممممممممممممممممم
جناب عرض ادب
آقا سرفراز کردین تشریف اوردین مورد مشکوک خواستی استاد دم دسته .راستی محدوده شما تهرانو هم شامل می شه
می گم مهندس خوب یه ملتو سر کار گذاشتیا حالا نظر وبلاگ غیر فعال می کنی . در ضمن آدرس جدیدتو هم ندادیا گفته باشم
ما جز اون خوب خوبا نبودیم گویا!!!!
ولی از اونجا که یک شرلوک هلمز داریم تو فامیل دوباره پیدات می کنه می گی نه از قلی بپرس.
خلاصه خیلی دوست داریم مهندس، قربوننننننننن دایی

God Father پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:49 ب.ظ

سلامعلکم !

نوشته زیبا بود دخی ! اما این یارو پیره عجب آدم خوشحالی بوده ها !
دم پیری و معرکه گیری ؟

ولی خوب ، خوبه که آدم همیشه این مدلی باشه ! خوشحال خوشحال . . .
ولی چه خوبه که همیشه آدم با این داستان ها یه درس درست و حسابی بگیره ! اما کو گوش شنوا ؟؟؟

من که سعی میکنم علیرقم سنم که حول حوش 50 سالمه این درس ها رو یاد بگیرم . . .

سلام مرسی اومدی
بعللللللله این پیرمرده اینجا حادثه ساز شده برامون
فکر کنم ۶۰ سالته اشتباه نمی کنی هر چند هر سنی باشی مثل همون پیرمرده دلت خجستس

قلی پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:36 ب.ظ

والااااا....خاله زنبور بودن تو این زمونه خودش کلی استادی میخواد....فک کن زنبور باشیو سعی کنی کسیو نیش نزنی...کلی هنره...حالا شما عسلشو فاکتور بگیر...
ریراااا استاد چیه اونوقت؟آیا؟؟؟؟استاد نعنی کردن
پیرمردای لب گور؟؟؟؟

هانی پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ

آره خداییش نیش نزدی تا حالا خیلیه ولی خوب تو بلدی هم نیش می زنی هم با عسل مرهمی می شی واسه نیشت (حال می کنیا)
و اما ریرا
والا ریرا اینجور که از نظراتش معلومه استاد اون پیرمرد خجسته هه بوده .
آخه ریرا هم چند وقته به جمع این پیرمردا پیوسته یکی دو ماهی میشه از دی
دلشم مثل اون پیرمرد خجستهه شده . مگه نه ریرا؟

ریرا شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 ب.ظ

نه دیگه..اگه شاگرده من بود که..اینجوری فیلم هندی بازی در نمیاورد..!!!!
دوومن دل خجسته؟من؟دل من؟نمی دونم والا..یحتمل تو بهتر می دونی..اما گمان من اینه که خجستگی نیست..سرخوشیه...........
حالا یه بار من اشتباه زدم..رب النوع غلط املایی و سوتی(استاد قلیو میگم!!)ازم سوتی گرفته.....لا اله الا الله..!!!!

حالا چه فرقی می کنه اون فیلم هندی بازی می کنه تو رفتی دوبی تو مود فیلم عربی هستی.
سوتی خواستی تو این آپ قلی الا ماشاا... هست ، ولی چون آپش خوشگل بود بهش رحم کردم

حسین دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:00 ق.ظ http://201263.blogsky.com

سلام دوسته عزیز
من تازه با وبلاگت آشنا شدم راستش مطالبت واسم خیلی جالب بود.
به نظرم بزرگترین سرمایه زندگی آدم عمرشه که هیچ وقت نمیتونه اونو ذخیره یا پس انداز کنه وقتی رفت دیگه کاریش نمیشه کرد تنها مساله مهم هم اینه که چه جوری ازش استفاده کنیم به هر حال تولت مبارک هر چند که چند روز دیر شده ولی تقصیر من نیست چون اون موقه با وبلاگ شما آشنا نشده بودم!
ولی خوشحالم که یک دوسته اسفندی دیگه پیدا کردم!!!
چون خودمم اسفندم البته حدس زدنه تاریخ و روزه تولدم کاره سختی نیست فقط کمی دقت میخواد.
موفق باشی!

سلام دوست عزیز لطف داری شما
راستش من اسفندی نیستم بهمنیم نمی دونم کجای وبلاگم گفتم که این فکرو کردی . به هر حال خوشحالم از آشناییت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد