تمنای وصال

دل نوشته 1

از تو تاکنون هر چه گفته اند و شنیده ام

شنیده ام و دیده ام

همه چیز در انحصار انتظار بوده است

برای تعجیل در ظهورت ، همه دعا می کنند

اما من می خواهم  کاری بکنم

نه اینکه دوست دارم کارم دعا نباشد، نه ، که می خواهم دعا کارم نباشد

قدم زدن را ترجیح می دهم

در یک کوچه پر پیچ و خم

اصلا" راه  رفتن در یک کوچه بلند خسته کننده است

شاید در پیچ و خم ها چیزی ببینم

گم کرده ای ، گم شده ای و یا خودم را

اما نه آنچه را که هر روز در آینه می بینم

یا در کوچه های بلند انتظار

اصلا بی خیال

می خواهم بدانم

در روز آمدنت

من خواهم بود یا نه؟

---------

ای کاش می دانستم !

ای کاش من از خودم با خبر بودم!

ای کاش به نیازهایم،

به استعدادهایم،

به دنیای درون و بیرونم آگاهی پیدا می کردم!

ای کاش می دانستم از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت؟

اصلا" من در این دنیا چه کاره ام؟

مرا به چه کاری آورده اند؟

نقش و جایگاه من در این دنیا چیست؟

ای کاش لازم ترین آگاهی ها را بی خیال نمی شدم ، تا تنوانم دلم را با آنها شستشو دهم و چرکها و آلودگیها را بشناسم و برطرف سازم.

ای کاش اینها را می دانستم ! این دانستنیها آرزوی من است...

دل نوشته 2

اگر چه دیر تبریک ولادت امام زمان رو به دوستان می گم ولی انتظار آقا چیزی نیست که منحصر به زمان خاصی باشه عیدتون مبارک . این هم دل نوشته خودمه :

در کوره راه  سکوت و خاموشی با گامهای آرام و خسته پیش می روم شاید در انتهای این بی خبری تو را بیابم.

بر بلندای آن عظمت و شکوه خود را چون قطره ای به دریای بی انتهای بی نیازیت می افکنم شاید در تو گم شوم.

تنها با دلی لبریز از عشق و آرزو و روحی کوچک همچون پرنده ای اسیر به آبی آسمانت چشم می دوزم ودر این قفس تاریک و محدود خویش تو را می جویم شاید...

شاید لبخندت همچون شهاب سنگی گذر کند و اقبال مرا بسوی تو بخواند

ای بزرگ لامکان ، ای عزیز لایزل تو را می جویم...

دل نوشته 3

خوب دوستان حالا بریم سراغ دوستان نتی و تازه های خبر:

معرفی دو سایت از دوستان:

اولین سایت مربوط می شه به دوست دلسوز و مهربون میثم عزیز مدیر سایت کندو. جایی برای گردهمایی زنبورای پر تلاش که زحمت می کشند و کندو رو پر از عسل می کنند تا دوستان ایام خوشی را سپری کنند .

و دومین سایت با مدیریت بابایی گل و مهربون نتی ها حامد عزیز که سایتش وروجکها مثل خودش شلوغ و پر سر و صداس . وروجکایی که با حضورشون سایت شادی رو به وجود اوردند .

حتما" به این دو سایت سر بزنید و ثبت نام کنید(آقایون مدیر پورسانت یادتون نره )

دل نوشته 4

یک دوست گل ، یک پسر خوب و عزیز که خیلی دوسش دارم که اتفاقا" طبع شعر هم داره به من قول داده که در دل نوشته هام از اشعار قشنگش استفاده کنم (هر چند راضی نبود ولی دیگه لطف کرد و قبول نمود)

 شعراش بکره هنوز هیچکس نخونده گوش کنید:

چو این عالم فروزان شد در انسان          

در این عالم ز عشق و دین پنهان

در این عالم بسی معشوقه سوزد

چون این عالم مکافات است و هجران

---------

الا ای ساحل عشق و محبت

الا ای زادگاه  اهل جنت

الا ای عاشق دین و ولایت

الا ای پادشاه پر سعادت

بیا عاشق ترین عاشقانم

بیا عشقت پذیرای روانم

بیا دریای مهرت بس بپوشان

بیا این امتت را گرم نوشان

(اللهم عجل لولیک الفرج)

دل نوشته های پسرم ریرا

سلام دوستان عزیزم

ایشاا... حال همتون خوب باشه

هر چند تصمیم نداشتم که فعلا" آپ کنم ولی نظرم عوض شد

نمی دونم چرا این وبلاگ یه جورایی همش بوی خداحافظی میده

ولی خوب این خداحافظی مربوط به پسرم ریرا که گفته فعلا" نیست .نمی دونم کجاس ولی امیدوارم هر جا که هست و یا قصد رفتن به اونجا رو داره موفق و شاد باشه.

اگه ریرا قبلا" یادش باشه بهش گفتم که دل نوشته هاشو جمع آوری کنه و چاپشون کنه ولی اون

گفت نه .من هم بهش گفتم ولی من اونا رو نگه می دارم و حالا اینجا تمام هایکوهایی رو که گفته بود و من خیلی دوسشون دارم رو براتون می نویسم شاید یک هدیه باشه از من به ریرا در زمان وداعی که نمی دونم تا کی هست ولی منتظر حضورش هستیم تمام اعضای خانواده مجازیش (و به نظر من واقعی)

این روزا حالم خیلی گرفتس شاید به خاطر فوت همکارم طوری که همه بهم می گن دپرس شدم

نمی دونم شاید این شعر ریرا از عمق وجود من می گه:

دلم گرفته... دلم عجیب ....برای خودم تنگ است...خودی که سالهاست .. پشت دیوار زمان ...شب.. سکوت.... گم کرده ام

ها ....ریرا

می دانم حالا می دانم

همه ما جوری غریب،

ادامه دریا و

نشانی آن شوق پر گریه ایم!

----

گریه در گریه ..

خنده به شوق...

نوش!

نوش!

لاجرعه لیالی

در جمع من و این بغض بی قرار، جای تو خالی

(و این وصف حال ماست)

گل یاست را ... با گل سرخ دلم پیوندیست... گل سرخ دل من..پیش کش عطر نفسهای تو باد..

چشمهایم را با خیالت شستم.. بوی ریرا... باز در اتاقم پیچید.

(و ما بالاخره نفهمیدیم این ریرا چه کسی بود)

کاش چنان قاصدکی دل خسته... غرق امواج هوا می گشتم.. با نسیمی تا خدا می رفتم .. و دگر باز نمی گشتم ..نه ... دگر باز نمی گشتم

(ولی ما منتظر بازگشتت هستیم ریرا)

آخرین عاشقانه هایم را برای تو می نویسم... تا خاطراتم .. در باد.. تنها نماند.

خرمن گیسویت .. آبشار ذهن من است ..

ای دو شوخ چشم سیاهت غمگین... من تو را می گویم.

(این رو مطمئنم که برای من گفتی:)

بر می گردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منند..

آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت..

آمدی هر چند خسته ... اما آمدی عاقبت .. من اما خستگی هم برایم تنگ است.. دیر آمدی... خاطرات. شیرین تو را ... با عشق ... با نفرت ... کشته ام.

من تشنه یک فریادم .. که نامم را ... در هیاهوی روزمره زمزمه کند.. باری اگر چه ... سالهاست که نامم را ... نشنیده ام از کسی به مهر... راستی .. نامم چه بود؟؟؟

تا بیشمار که در انتظار بمانی .. حتی ... چشم اگر به راهی کشی ... نادیدنی .. باز هم ...لحظه هایم با تو گره نخواهد خورد..من دیگر از تو پریدم... با تو .. بریدم

آی با توام .. ای کبک... ای سر در برف فراموشی ... نه.... تو دیگر هرگز آسمان آبی را تماشا نخواهی کرد... گرگ تقدیر بیدار است ... تو .. نمی بینی اما... او تو را می بیند..

(نمی دونم چرا این روزا تو این مود روحی هستم:)

عده ای آمدند با تور سفید و دسته گل.. تابوتم را گرفتند و روی دست بردند

(این شعرت خیلی زیباست)

وقتی که دور از همگان بخواهی خواب عزیزت را برای آینه تعبیر کنی، معلوم است که سکوت علامت آرامش نیست

آب بینواست .. و سر به زیر .. رو به گندابی... و من و تو هم ...اگر سر به زیر.. گندابیم

قصه ای تکراری

دخترک کوچک گل فروش

سر چهار راهی شلوغ

خط ترمز.. ماشین..داد..

بوی وحشت در یاد

عابرانی خسته..

خواب دختر بر خاک

رقص گلها در باد...

(نکته هایی که خیلی قشنگ و ریز بین به اونها توجه می کنی:)

دست در جیب کردم

آخرین اسکناسها را در مشتم له کردم

دخترک فال فروش.. با پاهایی.. پر از تردید.. بسویم آمد

مرغ عشقهای دخترک.. به من خندید.. هراس تا آخر ماه در دلم شعله زد

دستهای پرم در دستهای مشتاقش خالی شد

فال دختر کولی.. دختر تنها.. دستهای خالیم را پر کرد..

(به قول من داستان آفرینش انسان:)

شکوفه گیلاس.. آهسته آرزو کرد.. ای کاش گیلاس نشوم..

مرا از هجوم دندانها ... هراست هر شب و روز .. در دل است .. خدا خندید.. شکوفه گیلاس شد..

(و درد جامعه:)

مرد چشمهای خواب آلوده را گشود... زن سر را بلند کرد از منقل .. نگرانی یک هراس... موج می زد در چهار چشم خسته و بیمار.. ناگهان پس از آن لحظه های التهاب .. پسرک از راه رسید.. گونه اش سرخ شد از نوازش مرد.. مشت کوچکش وا شد زن بسته ها را قاپید ... پسرک پشت دودها گم شد..

تاب سخن ندارم .. ای بی تو گمشده در حجم خاموشی.. دریاب فریادم را در اوج فراموشی .. تا سفر.. ندارم ... ای بی تو مانده در بستر تنهایی.. دریاب وجودم را.. در اوج هم آغوشی

(این شعرت خیلی قشنگه)

اگر پرنده تو باشی.. اگر بهانه تو... جوانه خواهم زد.. درخت خواهم شد.. تا تو خانه ات را .. بر شاخه های خسته من.. باز بسازی..

(این از جملات حکیمانه پسرمه خوشم میاد از این شعرش:)

درخت هم می رود پی روزی خود ... تو ولی هنوز که هنوز.. ریشه در خاک داری..

(حال ما:)

حالم اکنون نه چون هر روز است.. کاش زندگیمان هم .. به راحتی سفرهایی بود ... که هر صبح و شام ... زمزمه وار در گوش هم ... فریاد می کنیم.

(شعر ریرا که خیلی دوسش دارم و الان داره همین کار رو می کنه:)

در صبحی دیگر.. که رهگذران سکوت و سیاهی پرسه می زنند در کوچ های بیخوابی .. در خالیهای فریاد.. وطنم را .. ترک خواهم کرد و تنم را..

(حال مامانت پس از رفتنت:)

نه ری را جان نامه ام کوتاه باشد ، ساده....

بی حرفی از ابهام و آینه :

از تو برایت می نویسم ! حال همه ما خوب است اما

تو باور نکن

خوب این هم از شعرهای قشنگ ریرا که قرار بود جمع آوریش کنم ولی هنوز خیلی از شعرهاش مونده که من ندارم می خواستم این کار رو بعد از اینکه دیوان شعرش رو داشتم انجام بدم که ...

پسرم خداحافظی کرد.

خوب امیدوارم هر جا که هست هر هدفی که داره هر مرحله از زندگیش که هست شاد ، موفق و پیروز باشه و بدونه که ما همه منتظرش هستیم تا با خبرهای خوش و زندگی شاد جدید به جمع ما برگرده .

و اینجا  می خوام از تمام مهربونیاش تشکر کنم زمانی که تو انجمن قبلی بودیم و با حمایتهای قشنگ و مدیریتیش من رو یاری کرد .

مراقب خودت باش پسر خوبم برای موفقیت دعا می کنم

انا لله و انا الیه راجعون

سلام به دوستان عزیزم

هر چند فکر نمی کردم که اولین پست وبلاگم رو با این موضوع شروع کنم ولی ....

همین الان خبر رسید که همکار عزیز و مهربونم یک مرد واقعی که نمونش خیلی کمه تو دنیا به رحمت ایزدی پیوست.

در حالیکه اصلا" باور ندارم و نمی تونم قبول کنم که این اتفاق افتاده..

چطور ممکنه کسی که تا 10 روز پیش با هم صحبت می کردیم و با اون بیان شیرین و خلق خوشش در مورد آسون گرفتن مسائل دنیا منو نصیحت می کرد الان دیگه پیش ما نیست...

چه دنیای فانی و کوچیکی ...

همکار عزیزی که یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و نیت قشنگ و پاکش زبون زد خاص و عام بود...

حالا دخترش با کی درد دل می کنه و از سختیهای کنکور بهش می گه که اونو دل داری بده و آرومش کنه

کی به پسرش که شروع یک بلوغ جسمی و روحی رو پیش رو داره آرامش میده

کی به دختر کوچولوش که با نمره های 20 میاد خونه تا از بابا جایزه بگیره می تونه بگه که بابا رفته پیش خدا .اون که نمی دونه خدا کجاس اون که نمی دونه بی بابایی یعنی چی ...

کی می تونه به شریک زندگیش بگه که دیگه همسر مهربونت رفت پیش دلدار واقعیش...

خدا بهش صبر بده یعنی می تونه صبر کنه....

همکارا همه به هم ریختن در حالیکه هیچ کس خویشتن داری نمی تونه بکنه و با صدای بلند گریه می کنن و به هم تسلیت می گن.

چه دنیای کوچیک و بی ارزشی...

کاش می تونست زمان به عقب برگرده و اون روز اون به خونش نره.. آماده نشه.. برای امتحان درس نخونه... نره بیرون و بمونه تو شرکت .... تصادف نکنه و این همه زجر تو این چند روز نکشه و با مرگ دست و پنچه نرم نکنه... دخترش این روز و نبینه و فریاد بابا بابا سر نده...

می دونم که روح بزرگان دین که به همشون ارادت داشت همراه و قرین اون مرد بزرگ هستند  و روح مهربونش رو با خودشون بالا می برن...

 کاش ما هم مثل اون باشیم ...

کاش دوباره بر می گشت و ازش حلال بودیت می طلبیدم ...

 کاش بر می گشت و ازش در مورد اون نا گفته های اعتقادیش می پرسیدم چیزایی رو که با چله نشینی هاش بهش می رسید...

کاش می تونستم یک بار دیگه صداشو بشنوم که می گفت خانم... دنیا رو سخت نگیر

کاش.....

دوستان ازتون می خوام برای روح بزرگ و مهربونش همه یک صلوات بفرستید و فاتحه بخونید...

ممنون از همه شما عزیزان

ببخشید ناراحتتون کردم ولی..

قبلا" هم گفتم اینجا مکانیه برای دل نوشته های من... در غم و شادی...

کاش با شادی شروع می شد...

کاش...

صلوات بر محمد و آل پاک او