حالا که رفتهای
دل دلیل میآورد و
عشق گریه میکند
با این همه
جالی خالیات پُر نمیشود
نه با خیال و نه با خاطره
حالا که رفتهای
میمانم کنار همین ایستگاه
که بوی تو را میدهد
میمانم و دست تکان میدهم
برای مسافرانی که تو رو گم کردهاند
*****
حالا که رفتهای
نَه ستارهها را دوست دارم
نه آفتاب را
چگونه بیتو میمیرند و
زنده میشوند!
*****
اول
چه شعرای قشنگی
آبجی خودت گفتی
ای معنی عشق
ای یاد تو در خاطر من جاودانه
بی تو چشمم چشمه ی اشک شبانه
ای روشنایی ای چراغ زندگانی
ای رفته در ابر سیاه بی نشانی
وقتی تو رفتی
از مشرق لبها طلوع خنده ها رفت
از دست من وز دست ما اینده ها رفت
وقتی تو رفتی
مهتاب بام آسمان کمرنگ تر شد
وقتی تو رفتی
دنیا به چشمم از قفس هم تنگ تر شد
وقتی تو رفتی اندوه شوق زندگی را از دلم برد
وقتی تو رفتی
برگ درختان زرد شد خورشید افسرد
وقتی تو رفتی مرگ خندید
در جمع ما انگیزه های زیستن مرد
از باد پرسیدم کجا رفت
گفتا که من هم در پی آن رفته از دست
سر تاسر دنیا خزیدم
اندوه اندوه
او را ندیدم
از شب سراغت را گرفتم
شب گفت افسوس
او ماه من بود
من هم به امید طلوعش ماه ها تاریک ماندم
همراه مرغ حق به یادش نغمه خواندم
خود را به دریا ها و صحرا ها کشاندم
بایاد او در هر قدم اشکی فشاندم
در دشت های دور و نا پیدا دویدم
او را ندیدم
با ماه گفتم ماه من کو
رنگش پرید و زیر لب گفت
بر بام و روزن های عالم سر کشیدم
شب تا سحر سر تاسر دنیا دویدم
در لا بلای برگ جنگل ها خزیدم
با جست و جو ها خستگی ها شبروی ها
او را ندیدم
از رعد پرسیدم نانت
فریاد او در گنبد افلک پیچید
چون مادران داغدیده ناله سر کرد
با ابر گفتم قصه ات را
روی زمین را در غمت از گریه تر کرد
ای یاد تو در خاطر من جاودانه
ای بی تو من همسایه ی اشک شبانه
وقتی تو رفتی
اندوه شوق زندگی را از دلم برد
وقتی تو رفتی
برگ درختان زرد شد خورشید افسرد
وقتی تو رفتی مرگ خندید
در جمع ما انگیزه های زیستن مرد
....چه خبر؟دلم برات تنگ شده.....مراقب خوذت باش.....
خبر سلامتی ،خوشحالم که هنوز یاد ما هستی . تو هم مراقب خودت باش